همزمان با شروع هشتمین دوره کتابخوانی رضوی ،کتابخانه شهدای سنجان در طی مراسمی ویژه ی خانواده ها به معرفی منابع جشنواره رضوی پرداخت.
در این مراسم که همراه با اجرای نمایش عروسکی ویژه کودکان بود کتابدار کتابخانه به معرفی منابع جشنواره رضوی ،نحوه شرکت در مسابقه وچگونگی پر کردن پرسشنامه ها ونحوه شرکت در بخش آن لاین مسابقه پرداخت.
ببه گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، طرح کتابخوان تیرماه ۱۳۹۷ با معرفی ۴ اثر برگ اضافی نوشته منصورضابطیان از انتشارات مثلث، بازی های شاد و تأثیرگذار با رویکرد پرورش روان نوشته باربارا شر و ترجمه منیره نادری از انتشارات صابرین، سلام روباه قرمز نوشته اریک کارل و ترجمه مهشید مجتهدزاده از انتشارات قو و از خودم سوال می کنم به قلم حامد محقق از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به علاقهمندان مطالعه و کتابخوانی معرفی شد.
همزمان با شروع ایام تابستان واوقات فراغت کودکان ونوجوانان ،کتابخانه شهدای سنجان میزبان خردسالان این منطقه در نشست کتابخوان شد.
دراین نشست که همراه با برنامه های شاد وسرگرم کننده برای خردسالان بود ،کتاب"سلام روباه قرمز"نوشته"اریک کارل"ازجمله کتابهای "طرح کتابخوان تیرماه"توسط کتابدارکتابخانه برای خردسالان معرفی شد.
خدایا! خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.
آمین
جبار عسگرزاده، معروف به جبار باغچه بان، در سال ۱۲۶۴ شمسی در ایروان، از ایالات قفقاز، به دنیا آمد. پدر و جد وی از اهالی تبریز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمه ساز بود و در نقل داستانهای کهن و اشعار شاهنامه تبحر داشت. مادربزرگش، “بنفشه”، زنی باکفایت، طبیب محل و شاعره بود. این دو نقش مهمی در پرورش استعدادهای هنری و خلاقیت جبار داشتند. تحصیلات وی به شیوه سنتی و مکتبخانهای بود. او در پانزده سالگی مجبور به ترک تحصیل شد و به حرفه های پدرش روی آورد و در سال ۱۲۸۴ شمسی، به دلیل درگیریهای مذهبی، به زندان افتاد. در آنجا، هفته نامه “ملانهیب” و سپس “ملاباشی” را می نوشت و مصور می کرد و به کمک همزنجیر و همبندش برای فروش به خارج از زندان می فرستاد. زندان در افکار و معتقدات او تغییرات بنیادی پدید آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انساندوستی، فعالانه وارد زندگی فرهنگی و اجتماعی شد. باغچه بان در اواخر عمر، “جمعیت سلام” یا “گرامیداشت” را با نیت تشویق مردم به تجلیل از نیکوکاران در زمان حیاتشان، تأسیس کرد و جزوه “آدمی اصیل” را منتشرساخت.سر انجام در سال ۱۳۴۵ درگذشت.روحش شاد ویادش گرامی.
ضرب المثل فارسی:سواره از پیاده خبرنداره،سیرازگرسنه
درزمانهای نه چندان دور، مردی سوار بر شتر از بیابان داغ و خشکی میگذشت. مرد سواره دلش میخواست هر چه زودتر به شهر برسد. اما راه طولانی بود و مقصد دور. سواره رفت و رفت تا در پای تپهای به مردی پیاده رسید. مرد پیاده خسته بود، به مرد سواره گفت: «برادر خستهام! جان به دست و پایم نمانده، مرا هم سوار شتر کن و به شهر برسان.» خورجین قشنگی بر دوش مرد پیاده بود. مرد سواره گفت: «این خورجین را بفروش و یک الاغ بخر». مرد پیاده لبخندی زد و گفت: «نمیتوانم، این خورجین زندگی من است» و التماس کرد که او را هم سوار بر شتر کند...مرد سواره با اخم به مرد پیاده نگاهی انداخت و گفت: «شتر، بچه من است، طاقت ندارد و فقط یک نفر میتواند بر آن سوار شود». مرد سواره این را گفت و به راهش ادامه داد. زمانی گذشت، مرد پیاده از خورجینش نان و خرمایی درآورد و خورد و به راه افتاد. در وسط راه به مرد سواره رسید. مرد سواره روی زمین نشسته بود و شکمش را میمالید. مرد سواره گفت: «برادر گرسنه هستم. اگر ممکن است نان و آبی به من بده». مرد پیاده نیشخندی زد و گفت: «این شتر را بفروش و نان و خرما بخر و آن را بخور و سفر کن.» مرد سواره لبخندی زد و گفت: «نمیتوانم، این شتر یاور من است. مرا از این آبادی به آن آبادی میبرد.»بعد با التماس به مرد پیاده گفت: «لقمهای نان بده، خیلی گرسنهام.» مرد پیاده با اخم به مرد سواره نگاهی کرد و گفت: «خورجین من کوچک است، نان و خرما به اندازه یک نفر جا میگیرد و فقط یک نفر را سیر میکند!» مرد پیاده این را گفت و رفت. زن و بچههای مرد سواره و مرد پیاده کنار دروازه شهر منتظر بودند تا آنها بیایند. اما همه با تعجب دیدند که شتر بیسوار میآید و خورجینی هم به دهان دارد.جوانان شهر در جستوجوی دو مرد به طرف بیابان به راه افتادند. راه زیادی نرفته بودند که به مرد پیاده رسیدند. او خسته روی زمین افتاده بود. او را سوار بر اسبی کردند. کمی آن سوتر، مرد سواره هم از گرسنگی روی زمین افتاده بود. او را نیز سوار بر اسب به شهر بازگرداندند و از آن پس بیخبری سیر از گرسنه و سواره از پیاده ضربالمثل خاص و عام شد.
دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذارند،به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
1- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
3- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
4- باعث فرسایش اجسام می شود.
5- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده استت
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!
دوم آوریل برابر با 13فروردین ،روز جهانی کتاب کودک است که در ایران مراسم این روز در 14فروردین برگزار می شود.
پلا لپمن ،پای گذار کتابخانه بین المللی مونیخ ودفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان،در سال 1967م.پیشنهاد کرد که روزی به نام روز جهانی کتاب کودک ،تعیین شود وبدین وسیله فعالیت های دفتر بین المللی کتاب برای کودکان ونوجوانان در سراسر جهان افزایش یابد...
"میلاد امام علی(ع) آغازگر اشاعه عدالت و مردانگی و معرف
والاترین الگوی شهامت و دیانت، بر عاشقانش مبارک باد . . ."