کسی که برای التیام درد انسان ها می کوشد مهربان است
و کسی که برای درد حیوانات دل می سوزاند مهربان ترین انسانهاست…
"روز ملی دامپزشکی بر فعالان این عرصه مبارک باد"
کسی که برای التیام درد انسان ها می کوشد مهربان است
و کسی که برای درد حیوانات دل می سوزاند مهربان ترین انسانهاست…
"روز ملی دامپزشکی بر فعالان این عرصه مبارک باد"
روزی
بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر
در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی
چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار
طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف
پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس
الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی
را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول
گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا
سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟
پوری سلطانی کتابداری متخصص و مبرز و عمل گرا بود. او در تحول کتابداری ایران از مرحله سنتی به مدرن نقش مهمی ایفا کرده است. اغراق نیست اگر بگوییم همه کتابدارانی که در بخش فهرست نویسی و رده بندی کتابخانه های ایران خدمت می کنند یا به طور مستقیم دانشجوی او بوده اند و یا تربیت شده دانشجویان او هستند. او عضو انجمن کتابداران ایران و در سال های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ مدیر کمیته انتشارات انجمن بود و کتاب ها و نشریه خبرنامه انجمن کتابداران ایران آن دوره یادگار تلاش اوست.
به علاوه او در سازمان های بین المللی کتابداری عضویت و حضوری فعال داشت. هیچ یک از کتابداران ایرانی به اندازه او در ایران و خارج از ایران صاحب شهرت نبوده است. او عضو کمیته واژه گزینی فرهنگستان ایران بود و حاصل آن دانشنامه کتابداری است که چند بار تجدید ویرایش و منتشر شده است. دوستان و دانشجویان و همکارانش قدر او را می دانستند اگرچه از هیچ کس توقع قدرشناسی نداشت. در اسفند ۱۳۹۳ کتابخانه ملی از او تجلیل کرد و به او لقب «مادر کتابداری مدرن ایران» دادند. بار دیگر در ۱۷ خرداد نشریه بخارا با برگزاری «شب پوری سلطانی» از او تجلیل کرد.
پوری سلطانی اگرچه ذهنی مدرن داشت و از جوانی با پیشروانی چون احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، فریدون رهنما و شاهرخ مسکوب دوستی داشت، برای سنت گرایان نیز احترام قائل بود و حرمت آنها را نگه می داشت. او همه عمرش عاشق بود و صمیمانه به همه عشق می ورزید و آن را به اثبات رساند. در زندگی شخصی عاشق مرتضی کیوان بود. با او سه ماه زندگی کرد و پس از او با یاد و خاطره اش ۶۰ سال به زندگی عاشقانه اش ادامه داد.
او در کلاس درس عاشق دانشجویانش بود و در محیط کار عاشق همکارانش. و در اجتماع عاشق مردم بود. او به کتابخانه ملی و به ایران عشق داشت. زندگی و منش او ما را به یاد این کالم بایزید می اندازد که فرمود: «به صحرا شدم عشق باریده بود، و زمین تر شده بود. آنچنان که پا در برف فرو شود پایم در عشق فرو می شد».
روانش شاد باد.
این کتابخانه که در شهر آدمونت در کشور اتریش قرار گرفته و در یک صومعه واقع شده است؛ کتابخانه ای با فضای مذهبی می باشد و عنوان بزرگ ترین کتابخانه ی صومعه ی جهان را به خود اختصاص داده است. فضای داخلی بسیار مهیج کتابخانه ی ADMONT ABBEY کاملا و مشخصا به سبک باروک کلاسیک ساخته شده است. همچنین بزرگترین کتابخانه ی صومعه ی جهان، علاوه بر کتاب ها و متون مذهبی و تاریخی و اعتقادی، دارای نقاشی های دیواری مختلف، مجسمه های هنری، و هزاران نسخه از آثار خطی و چاپ شده می باشد.
کتاب "پایی که جا ماند"، یادداشتهای روزانه سید ناصر حسینیپور در دوران اسارتش است که بهصورت خاطره نوشته شده است. سید ناصر حسینیپور در شانزده سالگی، در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقیها درآمد. وی در طول دوران اسارت شاهد وقایع تکاندهنده و دردآوری بوده و سعی کرده است دیدهبان اتفاقات و حوادث ماندگار و درسآموز اسارت باشد و رفتارهای خوب و بد عراقیها را بهصورت گزارش روزانه بنگارد؛ در عین حال که تلاش کرده است به امور روزمره نپردازد.
این کتاب در ابتدا در 23 صفحه بهصورت خلاصه و رمزگونه و با چند کد و کلمه کوتاه در دوران اسارت این نویسنده، بهصورت مخفیانه نوشته و بعد از آزادی وی، براساس تاریخ، کدها و جملههای کوتاه که هرکدام گرای خاطره و اتفاق خاصی بوده، بازنویسی شده است به طوری که توانسته است خاطرات 187 روز از 808 روز اسارت را به تحریر درآورد. نگارش پایی که جا ماند، از زمان آزادی نویسنده کتاب از دوران اسارت تا دوباره نویسی این کتاب و پیدا کردن نکات مبهم و حوادثی که از یاد وی رفته بود، حدود ده سال طول کشیده است.
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان است. مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین، در هفت شهر عشق، هشت بهار، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
آغاز مهر و طنین دوباره ی زنگ مدرسه و نسیم خوش تعلیم و تربیت بر همه ی دانشآموزان و معلمان پرتلاش ، مهربان و مهرپرور مبارک باد .